جدول جو
جدول جو

معنی تیل سره - جستجوی لغت در جدول جو

تیل سره
مرتعی در حوزه کارمزد ولوپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ رِ)
دهی از دهستان سرله است که در بخش جانگی گرمسیر شهرستان اهواز واقع است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نام فارسی زعرور باشد. (مخزن الادویه). گیلک. گیل. رجوع به زعرور شود
لغت نامه دهخدا
نام کوهی است در حوالی تفت یزد، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ)
دهی است از دهستان سنجابی شهرستان کرمانشاهان، در 10 الی 12هزارگزی شمال غربی کوزران و 5هزارگزی راه فرعی کوزران به ثلاث، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات، حبوبات دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ / رِ)
تیار. تیارا. کلاه خاص پادشاهان مادی و فارسی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، دیزی، در لهجۀ مردم قزوین و جاهای دیگر، برای شباهت او به تیارا. قسمی دیگ سفالین شبیه به تیار، تاج سلاطین ایران که در بعض بلاد آن را دیزی گویند... و آن ظرفی سفالین است که در آن گوشت و آش و امثال آن پزند. تیریه. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تُ سُ)
دهی از دهستان کام فیروز است که در بخش اردکان شهرستان شیراز واقع است و290 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گیل سرخ
تصویر گیل سرخ
زعرور زالزالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یک سره
تصویر یک سره
((~. سَ ر))
سراسر، از ابتدا تا انتها، به کلی، تماماً
فرهنگ فارسی معین
اطراف حلقوم و حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی
سراپا آلوده به گل و لجن
فرهنگ گویش مازندرانی
از محله های قدیمی شهرستان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
برگ درختان خشک شده که روی زمین را بپوشاند، خانه ی خاله
فرهنگ گویش مازندرانی
آب بسیار کثیف و آلوده به گل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل، نام روستایی در حوزه خانقاه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حوالی چهاردانگه ی هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
رودخانه ای در کلارآباد تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی